صفحه رسمی مهدی عبدی ( Mehdi Abdi )

مرتبط با گردشگری

جهانگردی با مهدی عبدی Travel With Mehdi Abdi

َAuthor نویسنده

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفرنامه سنگاپور» ثبت شده است

  

دو بار به کشور سنگاپور سفر داشتم و این متن  مربوط به سفر اوله  (تاریخ سفر : فروردین 1393)

اینستاگرام   http://instagram.com/mehdi.abdi1357

 

سفر به سرزمین تند رو ترین قدم زنندگان  دنیا

همیشه در سفر هایم اتفاقات ناخواسته خوبی می افتد که باعث میشود تجربیاتم با بقیه مردمی که سفر میکنند فرق کند ، در سفر از مالزی به سنگاپور برای اولین بار حدود 26 ساعت با انواع وسیله های نقلیه دریایی و زمینی در سفر بودم .

اینکه چرا برای سنگاپور انقدر دردسر کشیدم باید بگویم ، اگر یک تحقیق کوچک درباره این کشور کنید متوجه میشوید که این کشور کوچک که کلا یک شهراست ،  از هر نظر جز ده کشور برتر دنیاست و من به شخصه بعد از دیدن 22 کشور و 80 شهر دنیا ، هرگز کشوری به مدرنی سنگاپور ندیدم .

معماری ها در سنگاپور متعلق به آینده است میتوان گفت این کشور ، یه کشور کاملا هوشمند است  و از لحاظ امنیت هم فوق العاده امنیت بالای دارد .

و نکته جالب دیگر اینکه سنگاپوری ها تند رو ترین قدم زنندگان در دنیا هستند که مسافت ۱۸ متر را در زمان تقریبا ۱۰ ثانیه می پیمایند! یعنی چیزی معادل ۶٫۱۵ کیلومتر در ۱ ساعت!

اولین سفر من به سنگاپور کلا دو روز طول کشید ولی برای گرفتن ویزا ، برای این دو روز شاید یک ماه دردسر داشتم ،که این دردسر ها معمولا در سفرهای عادی به یک کشور پیش نمی آید  و نمیدانم چطور این مشکلات دست در دست هم میدادند تا  مثل یک دومینو ، یکی یکی بیایند و بروند  ، سفر دوم به سنگاپور  8 روز طول کشید که با توجه به تجربه سفر اول بدون دردسر بود .

فکر سفر ترکیبی مالزی و سنگاپور در سال 1392 شکل گرفت برای مالزی ویزا لازم نبود ولی برای سنگاپور باید ویزا میگرفتم و چون کشور سنگاپور در ایران سفارت ندارد مجبور بودم این کار را به یکی از آژانس های مسافرتی  بسپارم که متاسفانه کوتاهی کارکنان آژانس باعث شد نه تنها در ایران ویزا به دستم نرسد  بلکه تا 3 روز مانده به انتهای سفر بلاتکلیف باشم که ویزا میرسد یا نه؟ که با پیگیری های خودم موفق شدم ویزا را در آخر سفر بگیرم و مجبور شدم برنامه سفر به سنگاپور را برای دو روز برنامه ریزی کنم.

وقتی پیام موافقت با درخواست ویزایم به دستم رسید  ،  در جزیره لنکاوی در شمال مالزی بودم و باید به کوالالامپور برمیگشتم ، ویزا را  میگرفتم و بعد به سمت سنگاپور در جنوب مالزی حرکت میکردم.

فاصله از لنکاوی تا کوالالامپور حدود 400 کیلومتر بود ولی من در یک  جزیره بودم و تا ترمینال اتوبوس رانی دو ساعت راه داشتم و بعد از کوالالامپور تا  سنگاپور حدود 350 کیلومتر که باید زمان انتظار در  ایستگاه  مرزی دو کشور  را هم در نظر میگرفتم .

ساعت 7 از خواب بیدار شدم وسایل را  جمع کردم و بعد از صبحانه حدود  ساعت 9 سوار تاکسی شدم و به سمت اسکله رفتم  ، ابتدا سوار فری (اتوبوس  دریایی) شدم تا به ترمینال اتوبوس رانی رسیدم و بعد باید سوار اتوبوس میشدم تا کوالالامپور ، در ترمینال کوالالامپور با یکی از دوستانم قرار داشتم تا ویزا را از دفتر آژانس بگیرد و برای من بیاورد ، چون وقتی میرسیدم کوالالامپور دیر وقت  بود و خودم نمیتوانستم ویزا را از آژانس مسافرتی بگیرم  .

حرکت اتوبوس از لنکاوی به سمت کوالالامپور حدود ساعت 3  بود ، پس باید زمان را سپری میکردم و مشکل ناهار در یک ترمینال دور افتاده را هم داشتم . روی صندلی ترمینال نشسته بودم و به اطراف نگاه میکردم ،  مردمی را میدیدم که ظرف یک بار مصرف غذا در دست دارند  و از یک مغازه خارج میشوند .

با خودم گفتم  وقتی یک مغازه انقدر مشتری دارد ، احتمالا غذاهایش باید خوب باشد به سمت مغازه رفتم ، مغازه که نه یک دکه نه چندان تمیز که فروشنده اش اصلا انگلیسی  متوجه نمیشد ، ناهار مرغ و برنج بود ، چون تجربه خوردن غذای سرد در مالزی را داشتم سعی کردم به فروشنده بفهمانم غذای گرم میخواهم ،  ابتدا تمام کلمات انگلیسی که به گرما مربوط میشد گفتم متوجه نشد بعد تمام کلمات که به سرما مربوط میشد  گفتم ، باز متوجه نشد ، آخر مجبور شدم یه معذرت خواهی انگلیسی کنم و به پشت دخل برم و خودم به قابلمه دست بزنم ، خوشبختانه گرم بود قیمت غذا  حدود 8 رینگیت ( حدود 6 هزار تومان ) بود . غذا را گرفتم ، داشتم از در خارج میشدم که احساس کردم  فروشنده صدایم میزند ،  برگشتم از حرکاتش متوجه شدم که میگوید ، صبر کن و بعد داخل یک مشمع کوچک از یک قابلمه مقداری آب ریخت و حدود چند پر سبزی ، متوجه شدم باید سوپ باشد  و در کنار غذا مجانی سرو میشود ،  ولی با سوپ هایی که قبلا دیده بودم خیلی فرق داشت جرات نکردم بخورم و وقتی از مغازه خارج شدم سوپ را دور ریختم .

بالاخره ساعت 3 شد و اتوبوس حرکت کرد ، در مسیر فقط باید به دوستم در کوالالامپور میگفتم کی میرسم ولی موبایل نداشتم ، چون کوله ام  بوسیله موج ها در دریای طوفانی خیس شده بود و موبایل هم داخل کوله بود و از کار افتاده بود .

مسافرها را برانداز کردم جوانی در نزدیکی من در حال گوش دادن به موزیک بود حدس زدم از بقیه گزینه های داخل اتوبوس بهتر است  سر حرف را  باز کردم و یه مقدار که گرم شدیم تقاضای یک تماس با گوشیش کردم که قبول کرد .

نکته جالب در مورد اتوبوس های مالزی این است  که بر خلاف آب و هوای گرم و شرجی همیشگی در مالزی داخل اتوبوس ها به دلیل روشن بودن مداوم کولر خیلی سرد است  و اگر لباس گرم نداشته باشید به مشکل برمیخورید  .چند ساعت داخل اتوبوس سپری شد و به ترمینال پودورایا در کوالالامپور رسیدم برای گرفتن ویزا از دوستم و یه شام مختصر یه ساعت بیشتر وقت نداشتم و جالب اینکه دقیقا آن  شب سال تحویل میشد و من سال جدید را  در داخل اتوبوس آغاز میکردم  ، هرچند این اولین بار نبود که سال نو را در مسیر سفر  بودم .

ویزا را از دوستم گرفتم  و بعد کوالالامپور را به مقصد  جوهور باهرو (شهری در جنوب مالزی که مرز مالزی و سنگاپوراست) ترک کردم ، آفتاب طلوع کرده بود که به مرز رسیدم ، بازرسی مرزی اول در مالزی بود که سخت گیری زیادی نداشت  ولی حسابی شلوغ بود و دلیلیش هم این بود که مردمی که بین مرز مالزی و سنگاپور زندگی میکردند صبح زود برای کار به  سنگاپور میرفتند و بعد از ظهر برمیگشتند به مالزی ، به این ترتیب به دلارسنگاپور  پول در میاوردند  و به رینگیت مالزی پول خرج میکردند  .بازرسی اول  را به راحتی رد کردم تا رسیدم به بازرسی مرزی سنگاپور ،  کشور سنگاپور خیلی کشور سخت گیر و مقرراتی است  اولین قانون جالب  در سنگاپور این است که جویدن و خرید و فروش آدامس در  این کشور ممنوع  میباشد و دومین نکته و نکته خیلی خوب این که کشیدن سیگار در این کشور فقط در یک سری جاهای خاص امکان پذیراست و حتی در  خیابان شما در هر جایی نمیتوانید سیگار بکشید و انجام این کار  جریمه های سنگینی دارد برای مثال در  مترو جریمه سیگار کشیدن 1000 دلار  و خوردن و آشامیدن  500 دلار است . خیلی از قوانینی  که از نظر ما ایرانی ها اهمیت ندارد در این کشور رعایت میشود و اجرای همین قوانین باعث شده سنگاپور با 50 سال قدمت یکی از بهترین کشورهای دنیا باشد.

وقتی به مرز رسیدم شخصی که مسئول مهر ورود بود از من خواست که با یکی از همکاراش بخاطر یه سری سوال به اطاقی در طبقه سوم ساختمان برم حس خیلی بدی داشتم  اینکه در  پاسپورت همه یک مهر میخورد و رد میشدند  و من باید سوال و جواب پس میدادم  ،اولین سوال اینکه  میخواهی کجا  اقامت کنی و چرا میخواهی وارد سنگاپور شوی ، از قبل آدرس یک سری هاستل را آماده داشتم پس مشکل اسکان برطرف شد .حدود نیم ساعتی آنجا بودم و به یک سری سوال ها جواب دادم خیلی با احترام ، بی احترامی میکردند مثلا با احترام ازمن خواستند  جیب هایم را  خالی کنم ، بالاخره بعد از نیم ساعت راضی شدند مهر ورود را بزنند  و سین جیم تمام شد ، البته این سوال و جواب ها فقط برای من نبود و معمولا این اتفاق برای ایرانیانی که میخواهند از مالزی به سنگاپور سفر کنند اتفاق می افتد. آن طرف ساختمان بازرسی ، ایستگاه اتوبوس بود که می رفت مرکز شهر و فوق العاده شلوغ ، این سوال پیش می آید که چرا بلیط یک سره به مرکز شهر نگرفتم خوب طبق تحقیق من اگر بازرسی مرزی زیاد طول میکشید اتوبوس منتظر من نمی ماند و پول اضافه ای که داده بودم از بین میرفت ،زمان زیادی منتظر شدم  تا سوار اتوبوس شوم  و بالاخره رسیدم به مرکز شهر.

در سفر دوم که از طریق فرودگاه بود خیلی راحت از کانتر کنترل پاسپورت رد شدم بدون و سوال و جواب ، ورود از طریق فرودگاه خیلی راحت تر از ورود از طریق مرز زمینی است .

وقتی به شهر رسیدم پرسان پرسان خودم را  به هاستلی که از قبل آدرش را داشتم رساندم  البته با توجه به اینکه همه در سنگاپور به زبان انگلیسی مسلط هستن ارتباط برقرار کردن در این کشور راحت است  .  هاستل با هزینه شبی بیست دلار فقط برای یک تخت پنج  دلار هم برای ماشن لباس شویی( حدود 100 هزار تومان برای یک شب ) . محیط همه هاستل ها برای مسافرهای کوله به دوش جای خوبی است ، چون با کلی مسافر که هم فکر شما هستند  آشنا میشوید  و از دور هم بودن ها کلی تجربه کسب میکنید  ، میشود برای بازدید از یک سری مکان ها  گروه تشکیل داد تا هزینه ها پایین  بیاد  و خیلی کارهای دیگر . در این  فکر بودم که تخت را بگیرم یا نه؟ که یک لحظه به ذهنم آمد یک بار دیگر از هاستل زنگ بزنم به دوست چینی ام ، از طریق اینترنت با دوست چینی آشنا شده بودم که قرار بود چند روزی که در سنگاپور هستم میهمانش باشم ( هر چند این دوستی ساده بعدا به صمیمیت بالایی رسید و از طریق او دوستان زیادی در سنگاپور پیدا کردم )وقتی در مالزی با او  تماس گرفته بودم کسی که گوشی را برداشته بود  گفت شماره اشتباه است ،  حالا میخواستم از هاستل یک بار دیگر امتحان کنم زنگ زدم و باز همان جواب ،یک لحظه به ذهنم رسید شاید من شماره را اشتباه یاداشت کردم سریع با کامپیوتر هاستل کانکت شدم ، درست حدس زده بودم یک عدد را اشتباه نوشته بودم ، با شماره تماس گرفتم درست بود از مسئول هاستل خواستم آدرس را به دوستم بگوید  ، کارها خوب پیش رفت حدود نیم ساعتی طول کشید تا دوستم رسید و گفت وقتی تلفنش زنگ میخورده دم درب خروجی خانه اش  بوده و میخواسته خانه را ترک کند و تا شب برنمی گشته و اینکه موبایل هم نداشت و فقط شماره خانه اش را داشتم .

نمیدونم واژه درست چیست ؟ خوش شانسی یا انرژی مثبت و یا ... ، این چندمین اتفاق خوبی بود که در این سفر برایم پیش می آمد  .یه تاکسی گرفتیم و به سمت خانه حرکت کردیم .و به این ترتیب و با اتفاقات خاص این سفر هم به پایان رسید .

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
 
بخش دوم در لینک 
http://mehdi-abdi.blog.ir/post-preview
 
 
 
 
 
 
 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۳:۴۶
مهدی عبدی