صفحه رسمی مهدی عبدی ( Mehdi Abdi )

مرتبط با گردشگری

جهانگردی با مهدی عبدی Travel With Mehdi Abdi

َAuthor نویسنده

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفرنامه اتریش» ثبت شده است

 برای دیدن ویدیو ها و عکس های بیشتر به صفحه اینستاگرام من مراجعه کنید 

 

http://instagram.com/mehdi.abdi1357

 

لینک ویدیوهای ساخته شده در این سفر 

کیفیت ویدیو در یوتیوب بهتر از آپارات است ولی برای دیدن ویدیو در یوتیوب نیاز به فیلتر شکن دارید .

 

لینک ویدوی در یوتیوب 

https://www.youtube.com/watch?v=UDcFpOKwxt0&t=257s

 

لینک ویدیو در آپارات

https://www.aparat.com/v/F4JgU

 

 

سفر به  منفی 20 درجه

 

 

نخستین بار کوه های آلپ را در فصل تابستان و در کشور سوییس دیده بودم و این بار نوبت آلپ زمستانی در اتریش بود ، قرار بود چند روزی را در کلبه ای در روستایی به اسم یونس (Juns در غرب اتریش و در کوه های آلپ میانی باشم  .

 

 

حرکت از شهر مونیخ  در آلمان بود ، قرار بود در بین راه اولین توقف در کنار  دریاچه ای به نام تگرن زی (Tegernsee ) باشد  ،  هوا به شدت سردبود از آن سرماهای استخوان سوز و اطراف دریاچه رنگ سفید خودنمایی میکرد ، وجود این برف و سرما برای بیشتر آلمانی ها واتریشی ها فقط یک معنی داشت  فرا رسیدن فصل اسکی و به همین دلیل  این دو کشور از برترین های اسکی دنیا هستند ، بنابراین سرما در طول مسیر فقط اسم بود چرا که  راه ها شلوغ بود و همه داشتند به سمت جنوب آلمان و غرب اتریش می رفتند برای اسکی ، کافه ها و رستوران های داخل شهر تگرن زه صندلی خالی برای مسافران نداشتند و به ناچار ترجیح بر آن شد تا کمی از بافت شهر دور شویم ، ولی قبل از حرکت تصمیم گرفتم تا در کنار دریاپه قدم بزنم و عکاسی کنم ، اطراف دریاچه پر بود از اکیپ های جوان در لباس های رنگارنگ اسکی که قدم میزدند و صدای گفتگویشان را میشد از چند متری به راحتی شنید .

 

 

تحمل سرمای هوا برای من بعد از 5 دقیقه  خیلی سخت شد به قدری که انگشتانم به سختی برای عکاسی کار میکرد پس به حرکت ادامه دادیم به سمت  رستورانی در خارج شهر رفتیم که آن هم شلوغ بود ولی نه به اندازه داخل شهر ، پیشنهاد دوستان کیک و قهوه و یک ناهار سبک بود ولی اینها با ذائقه ما ایرانی ها جور نیست ، از نظر ما باید ناهار غذای کامل باشد پس آنها به روش اروپایی خود عمل کردند  و من هم با روش ایرانی خودم . و بعد از این توقف کوتاه دوباره جاده و برف و سرما ،طولی نکشید که مرز آلمان را رد کردیم البته من متوجه خط مرزی نشدم و موقعی متوجه شدم که در کنار دریاچه آخن زی (Achensee )در اتریش توقف کردیم ، سرمای هوا به قدری بود که ترجیح میدادم از داخل ماشین مناظر را نگاه کنم و فکر اینکه از ماشین برای عکاسی پیاده شوم اصلا فکر خوبی نبود ولی در برابر زیبایی منظقه نتوانستم مقاومت کنم ، و باز هم من و دوربین و طبیعت  ، انگشتم بر روی شاتر دوربین مثل یک تیر انداز به سرعت تکان میخورد و قاب های جدید عکس یکی پس از دیگری در دوربینم ثبت میشد ، پس از توقفی کوتاه دوباره جاده و برف و سرما.

 

 

بالاخره به پیچ و خم های کوهستان رسیدیم ، یاد کتاب اسمان کیپ ابر افتادم ، اینجا آسمان کیپ ابر بود و خاکستری رنگ  ، گویی خورشید توان مبارزه با ابرها را نداشت ، دیده نمیشد شاید خودنمایی اش را برای قسمت دیگری از کره زمین نگه داشته بود .

 

 

در سرمای مثال زدنی کوه های آلپ روستاها یکی بعد از دیگری طی میشد و بوی آشنای روستا مثل روستاهای ایران به مشام می رسید ، خانه های آلپی با آن دودکش های معروف که برف های شیروانی ها را آب میکرد . دودکش هایی که تمام دوران کودکی به آنها فکر میکردم که چرا خانه های ما در ایران دودکش هایی به این شکل ندارند و حالا در مقابل چشمانم صدها دودکش بود .

 

 

روستا ، روستاست فرفی نمیکند در ایران باشد یا اتریش و یا در جاهای دیگر کره زمین ،  گرمای خانه ها و مردم روستایی همه جای دنیا یک جور است ، گرما و صمیمیت مردم روستا را میشد از گرمی دودکش ها فهمید .

 

 

بالاخره به مقصد رسیدیم و دمای هوا منفی 13 درجه بود و قرار بود فردای آن روز به منفی 20 درجه برسد ، حالا در جمع گرم و صمیمی یک خانواده اتریشی با نوشیدنی های محلی و پذیرایی گرم بودم . لهجه آلمانی شان با شنیده هایم  متفاوت بود ، جور دیگری حرف میزدند ولی انگار حرف هایشان رامیفهمیدم اصلا انگار فارسی حرف میزدند .  

 

 

اتاقی که قرار بود در آن اقامت داشته باشیم  در طبقه سوم ساختمان بود ،  جایی که از بالکن میشد بلندترین کوه منطقه با ارتفاع 3800 متر را دید قله ای که قرار بود در چند روز آینده بر فراز آن باشم .در هنگام بالا رفتن از پله ها ، در طبقه دوم ، شجره نامه ای  روی دیوار مربوط به ۵۰۰ سال پیش نظرم را جلب کرد و در کنار آن پر بود از  کتاب و نقشه در مورد منظقه و چه خوب که در این دهکده مردم به گذشته خود افتخار میکنند.

 

 

داستان از این قرار است که در روستاهای این منطقه افراد یکدیگر را به نام خانه هاشان می شناسند نه به نام فامیل به این ترتیب هر چه خانه قدیمیتر باشد به این معناست که شناخته تر شده هستید.

 

 

حالا که به مقصد رسیده بودم کلی برنامه داشتم ، قرار بود چند روز زندگی آلپی داشته باشم ، یک قسمت آن صبحانه آلپی بود ، همیشه دوست داشتم ، یک روز صبح که چشمانم را باز میکنم در کلبه ای در کوه های آلپ باشم و از پنجره اتاقم فقط برف ببینم و بعد صبحانه ای داشته باشم با نان و  پنیر محلی  با آن قهوهای معروف  ، و این اتفاق هم قرار بود صبح روز بعد برایم بیافتد .

 

 

 

 

 

 

....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۷ ، ۲۱:۱۳
مهدی عبدی